(این متن حاوی اشاراتی به فیلم «مادر!» است که اگر فیلم را ندیده‌اید و قصد دیدنش را دارید، بهتر است آن را نخوانید.)

«در آغاز، خدا آسمان و زمین را آفرید. زمین تهی و خالی بود، تاریکی لُجه را فراگرفته بود و روح خدا سطح آب‌ها را به تلاطم درمی‌آورد.»                                                                                                           -پیدایش، عهدعتیق

فیلم «مادر!» آخرین ساخته‌ی دارن آرنوفسکی[۱]، کارگردان فیلم‌هایی از جمله «پی»، «مرثیه‌ای برای یک رویا»، «چشمه»، «کشتی‌گیر» «قوی سیاه» و «نوح» است. او همیشه سراغ موضوعات عجیب و غریبی می‌رود، از درگیری‌های یک ریاضی‌دان، دنیای متوهم ذهن معتادان، راه‌های غلبه بر مرگ و رسیدن به جاودانگی گرفته تا دنیای کشتی‌گیران و بالرین‌ها و حتی بازسازی داستان نوح. این بار اما به راحتی نمی‌توان از موضوع مشخص فیلم «مادر!» سر درآورد. اشاره‌ها به کتاب مقدس آشکار است، اما مسئله این است که دقیقاً نمی‌دانیم کدام داستان در حال بازگو شدن به شکلی دیگر است. شاید هم آنطور که من فهمیدم ترکیبی از چند داستان مختلف باشد. ما نمی‌دانیم کاراکترِ مادر، مریم، مادر مسیح است یا نمادِ زمین و طبیعت است، یا نماد تمام زنان عاشقی که مردان توجه چندانی به آنها نمی‌کنند و فقط انتظار دارند که از سوی آنها ستایش شوند، با این حال زن هرچه دارد به پای او می‌ریزد.

خودِ آرنوفسکی «مادر!» را فیلمی در ژانر وحشت نمی‌داند و می‌گوید فقط برای آماده کردن ذهن مخاطبان، این فیلم در این دسته‌بندی قرار گرفته است. به نظرِ من فیلم ترسناک به آن معنایی که همیشه با شنیدن ترکیب «فیلم ترسناک» به ذهن‌مان آید نیست، اما دیدن آن بسیار آزاردهنده است، به طوری که بارها در حین دیدنش فیلم را نگه می‌داشتم، چشمانم را می‌بستم و بعد از چند دقیقه به دیدن آن ادامه می‌دادم، گرچه از آنجایی که در سینما نمی‌توانید چنین کاری کنید، احتمالاً تماشای آن در سینما تجربه‌ی دشوارتری هم خواهد بود. با این حال، باید بدانید که این فیلم حاوی صحنه‌هایی‌ست که در هیچ ژانر دیگری جز وحشت دیده نمی‌شوند، از جمله لکه‌ی خونی که پاک نمی‌شود و زمین را سوراخ می‌کند، قلبی که از دست‌شویی بیرون می‌آید و آدمخواری!

کاراکترها در فیلم اسمی ندارند، بنابراین چاره‌ای نداریم جز آینکه آنها را مادر (با بازی جنیفر لارنس[۲]) و مرد (با بازی خاویر باردم[۳]) بنامیم. در بخش اول فیلم متوجه می‌شویم که این زن و شوهر که اختلاف سنی آشکاری دارند، درخانه‌ی کودکی مرد که یکبار به طور کامل در آتش سوخته است، در محلی دورافتاده زندگی می‌کنند. مرد نویسنده‌ایست که مد‌ت‌هاست دیگر توانایی نوشتن ندارد و به همین دلیل با خود بسیار درگیر است. مادر سعی دارد تا جایی که می‌تواند شرایط بسیار خوبی را برای او به وجود بیاورد، از او مراقبت کند و سعی کند تا الهام‌بخش او باشد. او مشغول تعمیر خانه است و به نظر می‌رسد انقدر این کار سرش را گرم کرده که دیگر نیازی به ارتباط با آدم‌های دیگر ندارد. او لباس‌های گشاد و به رنگ‌های روشن می‌پوشد، در هنگام خواب موهایش را می‌بافد و موقع کار آنها را با بی‌قیدی پشت سرش جمع می‌کند. در تمام این ویژگی‌های ظاهری و ساده‌ می‌توانیم متوجه زیبایی معصومانه و در عین حال باشکوه او شویم.

وقتی مردی با این ادعا که به اشتباه فکر می‌کرده آن خانه، یک هتل است به آنجا می‌آید، زندگی به ظاهر آرام آنها دچار تشویش می‌شود. با ورودِ زن این مرد، تا آخر فیلم شاهد صحنه‌های بسیار بسیار اعصاب‌خوردکنی هستیم. براساس یکی از تفسیرها می‌توان این زن و مرد را آدم و حوا و پسرهایشان را که بعد از آنها به آن خانه می‌رسند هابیل و قابیل دانست که همان جا یکی از آنها دیگری را می‌کشد! آنچه این صحنه‌ها را به شدت متشنج می‌کند این است که مخاطب هم همدرد با کاراکتر مادر از ورود این افراد غریبه در خانه‌اش به شدت ناراحت، گیج و عصبانی‌ست و اصلاً نمی‌داند که چرا شوهرش پیش از آنکه با ماندن آنها در خانه‌اش موافقت کند با او مشورت نکرده است. حتی به نظر می‌رسد شوهرش از ماندن آن غریبه‌ها در خانه‌شان خوشحال است. بعداً به زنش می‌گوید که آن مرد غریبه در واقع یکی از طرفدارانش است و اصلاً به صورت تصادفی به آنجا نیامده و این کارش از روی قصد بوده است تا او را ملاقات کند. انگار این نویسنده‌ی شکست‌خورده از دیدن اینکه هوادارانی دارد که او را ستایش می‌کند لذت می‌برد. به این ترتیب در اینجا مرد، خداست و البته که نویسنده بودن شغلی برازنده‌ی خدا‌یی‌ست که همه چیز از ذهن او بیرون آمده است و به شدت شیفته‌ی پرستیده و ستایش شدن است. اما پس مادر چیست؟ خدا که زن ندارد! انگار مادر در این میان وظیفه‌ی نگهداری و مراقبت از او را دارد، کسی که به بهشت رسیدگی می‌کند و مواظب باشد تا تمام نیازهای مرد (خدا!) برطرف شوند.

شاید بتوان این اشارات آشکار به ماجرای آدم و حوا و هابیل و قابیل را به بخش «پیدایش» کتاب مقدس ربط داد، اما با توجه به باقی فیلم متوجه می‌شویم که این تمام ماجرا نیست. مادر باردار می‌شود (گرچه گویی مرد چندان علاقه‌ای به نزدیک شدن به او نداشت و در نهایت به اصرار او این کار را کرد). و درست فردای روزی که آن دو با هم بوده‌اند، مادر به سرعت متوجه می‌شود که باردار است و مرد که ناگهان به او الهام شده است، بعد از مدت‌ها درگیری، به ناگهان دیوانه‌بار شروع به نوشتن می‌کند.

وقتی در روز اول انتشار کتابش تمام جلدهای آن فروش می‌روند، مادر که حالا حسابی شکمش بزرگ شده است، کیک و غذاهای زیادی درست کرده است تا با همدیگر این موفقیت را جشن بگیرند. اما ناگهان کلی آدم به خانه‌ی آنها هجوم می‌آورند که گویا از طرفداران مرد هستند. آنها وارد می‌شوند، همه چیز را خراب می‌کنند، بدون اجازه به وسایل آنها دست می‌زنند (حتی دیوارهایشان را شروع به رنگ کردن می‌کنند)، غذاهایشان را می‌خورند و مادر که نگران جانِ بچه‌اش هم هست سعی می‌کند جلوی آنها را بگیرد و حسابی عصبانی شده است؛ اما مرد از دیدن این همه هوادار به وجد آمده است و وقتی مادر بالاخره می‌تواند وارد اتاق کار مرد شود و از او می‌خواهد که به آن همه آدم بگوید از آنجا بروند، مرد می‌گوید که دوست دارد آنها آنجا باشند. انگار تنها چیزی که مرد به آن احتیاج دارد این است که دیگران او را دوست داشته باشند و ستایشش کنند. مادر بچه‌اش را در همان اتاق به دنیا می‌آورد و بدون آنکه چشم از او بردارد روزها مراقبش است. در عین حال تمام آن آدم‌ها بیرون اتاق منتظرند تا بچه را ببینند. مادر نه به آنها اعتماد دارد، نه به شوهرش. بنابراین سعی می‌کند تا بیدار بماند و از پسرش محافظت کند. اما بالاخره وقتی از خستگی چشم‌هایش بر هم می‌افتند، مرد بچه را از آغوشش در می‌آورد و او را بیرون می‌برد.

این صحنه یکی از تکان‌دهنده‌ترین صحنه‌های فیلم است. بچه که در میان آن سیل عظیم جمیعت دست به دست می‌شود در نهایت می‌میرد، تکه‌تکه می‌شود و هر تکه‌اش را یکی از آن آدم‌ها می‌خورد و مادر شاهد تمام این صحنه‌هاست، اما هرچه جیغ می‌زند و تقلا می‌کند فایده‌ای ندارد. اینجاست که پای یکی دیگر از قصه‌های کتاب مقدس یعنی مصلوب شدن مسیح برای آنکه بار گناه تمام انسان‌های دیگر را بر دوش بکشد به میان می‌آید.

و اما مادر که در تمام طول فیلم، علی‌رغم لطافت و شکوهش تقریباً منفعل بوده است و اجازه داده است مردم و شوهرش هر بلایی دوست داشتند سرش بیاورند، به زیرزمین می‌رود و کل خانه را به آتش می‌کشد. در تمام طول فیلم این صحنه را بیشتر از تمام صحنه‌ها دوست داشتم، چون در باقی فیلم احساس می‌کردم مادر هیچ کنترلی بر هیچ چیز ندارد و اعتراضش آنقدر شدید نیست تا جلوی ورود غریبه‌ها به خانه‌اش، دخالت آنها در امور خصوصی زندگی‌اش و حتی بدرفتاری و بی‌توجهی شوهرش را بگیرد. اگر مادر را نماد طبیعت بدانیم، می‌توانیم بگوییم که گرچه طبیعت در برابر تمام بلاهایی که ما بر سرش آورده‌ایم خم به ابرو نیاورده است، اما روزی که شاید چندان هم دور نباشد، به خاطر تمام کارهایی که با او کرده‌ایم مجازات خواهیم شد. چون خودمان خانه‌مان را به وضعیتی کشاندیم که دیگر قابل سکونت نباشد و چاره‌ای جز سوزاندن و از بین بردنش باقی نماند، همانطور که مادر درست پیش از آتش زدن خانه به مرد می‌گوید: «تو هیچ وقت مرا دوست نداشتی، فقط عاشق این بودی که من چقدر عاشق تو هستم. من همه‌چیزم را به تو دادم.» بعد از آن مرد که آتش هیچ اثری بر او نداشته است، قلب زن را از سینه‌اش بیرون می‌آورد و باقی‌مانده‌ی زن خاکستر می‌شود. و قلبش تبدیل به همان چیز الماس‌گونی می‌شود که مرد به شدت از آن مراقبت می‌کرد. همان چیزی که در ابتدای فیلم مرد به عنوان هدیه‌ی ویژه‌ای به آدم نشان داد و گفت وقتی همه چیزش را در آتش از دست داد، آن را در خاکسترها پیدا کرد و به او این قدرت را داد تا دوباره همه چیز را از اول شروع کند.

همانطور که گفتم نمی‌توان به وضوح فهمید که مادر نماد طبیعت بود یا مریم مقدس یا فقط زنی به شدت عاشق. مرد خدا بود یا مرد مغرور و خودشیفته‌ای که می‌خواست همه او را بپرستند. چند نکته هم در فیلم مبهم باقی می‌ماند که من هرچه تلاش کردم نتوانستم پاسخی برای آنها پیدا کنم. مثلاً آن پودر زردی که مادر تا پیش از باردار شدن در مواقعی که به شدت استرس داشت در دستشویی با آب قاطی می‌کرد و می‌خورد چه بود؟ آیا مرد می‌دانست که در صورت باردار شدنِ مادر آن اتفاق‌ها می‌افتند و به همین دلیل از نزدیک شدن به او دوری می‌کرد؟ آن خانه زنده بود؟ چون وقتی مادر دستانش را روی دیوارها می‌گذاشت گویی صدای تپش قلبی را از پس دیوارها می‌شنید. آن قلبی که در دستشویی بالا آمد قلب مادر قبلی بود که مرد مانند همین مادر از قلبش در آورده بود، اما مگر این قلب‌ها تبدیل به همان چیز الماس‌گون نمی‌شدند؟ چرا خونِ هابیل از روی زمین خانه پاک نمی‌شد؟ این پرسش‌ها و تصمیم بر سر اینکه بالاخره معنای نهفته در این فیلم چه بود مدت‌ها می‌تواند ذهن هرکسی را به خود مشغول کند.

صحنه‌ی آخر فیلم را اصلاً دوست ندارم. وقتی همه چیز از اول، این بار با زن دیگری به جای جنیفر لارنس تکرار می‌شود تا نشان دهد این همان خانه‌ای بود که مرد تعریف کرده بود در کودکی در آتش از دست داده بوده و دوباره به کمک مادر آن را بازسازی کرده است. چون از بین تمام تفسیرهایی که می‌توان از این فیلم کرد من ترجیح می‌دهم مادر را طبیعت بدانم. طبیعتی که بدون هیچ چشم‌داشتی هرآنچه را که داشت در اختیار انسان‌ها قرار داد و در آخر هرکس هر بلایی خواست بر سر او آورد. اما طبیعت یکی‌ست. وقتی از بین برود هیچ‌چیز نمی‌تواند جای او را بگیرد.


پانویس‌ها:

[۱] Darren Aronofsky
[۲] Jennifer Lawrence
[۳] Javier Bardem

118 دیدگاه ها

  1. همان‌گونه که خود دارن آرنوفسکی گفته، فیلم تازه‌ی او برداشتی به خصوص از نوشته‌های انجیل است و سعی دارد از منظری متفاوت، چیزهایی را نگاه کند که از بنیان با آن‌ها ارتباط داریم. خاویر باردم که نقش حقیقی‌اش را می‌شود با دقت به چگونگی نوشته شدن اسم‌ها در تیتراژ پایانی فیلم و توجه به بزرگی و کوچکی حروف استفاده‌شده برای نوشتن نام بازیگران فهمید، در حقیقت، خدا است. خدایی که خانه یعنی دنیای ما، مادر طبیعت یا در جلوه‌ای خاص‌تر حضرت مریم (ع)، آدم، بعد از او حوا و بعد از آن‌ها هابیل و قابیل را آفریده و به آن‌ها حیاتی شگفت‌انگیز اهدا کرده است. خداوندی که از قضا بسیار بسیار مهربان‌تر از آن‌چه در Noah، ساخته‌ی قبلی دارن آرنوفسکی دیدیم به تصویر کشیده شده و به معنی واقعی کلمه، به انسان‌ها عشق می‌ورزد. در آن فیلم، وقتی راسل کرو سرش را بالا می‌گرفت و فریاد می‌زد، ما چیزی جز سکوتی پایان‌ناپذیر و رعد و برق‌هایی هولناک را نمی‌دیدیم اما این‌جا، حتی وقتی آدم به سبب خواسته‌های هوس‌محور حوا، سیب عدن را می‌چیند و آن تکه‌ی شیشه‌ای ارزشمند و شکننده که شاید بشود «اعتماد» صدایش کرد را نابود می‌کند، با خدایی مواجه است که می‌گوید او جایی جز این‌جا ندارد. خدایی که با عشق، درباره‌ی حیات و چگونگی زندگی بهتر برای بندگانش می‌نویسد و وقتی انسانی نه‌چندان ایده‌آل، به خاطر دوست داشتن آن نوشته‌ها، درب خانه‌اش را می‌زند، به طرز معناداری از او پذیرایی می‌کند. هرچند که مادر طبیعت نسبت به این قضیه خوش‌بین نیست و این موجود سیاه و سفید (انسان) را می‌شناسد.
    خدا، حتی مسیح، پیامبر تازه متولد شده‌اش را نیز پس از به خواب رفتن مادر طبیعت، تقدیم این انسان‌ها می‌کند. انسان‌هایی که در ابتدا او را ستایش می‌کنند و روی دست‌های‌شان می‌گیرند و اندکی بعد، از ذره‌ذره‌ی وجودش تغذیه می‌کنند و آخر درباره‌ی این رخداد وحشتناک مرثیه می‌سرایند و می‌گریند. قصه‌ای آشنا، حقیقی و تلخ از دنیای خودمان. قصه‌ای که پستی ما انسان‌ها را به یادمان می‌آورد. خدای آرنوفسکی، عاشق تمام ضعف‌ها و بی‌معنی‌بودن‌های مخلوق گناهکارش است. مخلوقی که ارزش خانه را به درستی نمی‌داند و از انجام دادن هیچ کار زشتی در بدترین لحظات ابایی ندارد. مخلوقی که به خاطر حسادت، برادرش را می‌کشد؛ در قصه‌ای که تقریبا تمامی ادیان آن را می‌شناسند و برای ما، «ماجرای هابیل و قابیل» نام دارد. دو نفری که از قضا در فیلم هم حضور دارند. دو برادری که ناگهان به خانه‌ای که مادر و پدرشان در آن هستند وارد می‌شوند و در عین تلاش‌های خدا برای هدایت کردن و آرام کردن‌شان، یکی‌شان به سبب رفتارهای وحشیانه‌ی دیگری نابود می‌شود. در جایی از فیلم، جنیفر لارنس که گفتم به نوعی نقش زنی تماما پاک و بنده‌ای واقعی را دارد و جلوه‌ای از حضرت مریم (ع) نیز هست، از خدا می‌پرسد مگر من برای تو کافی نیستم؟ انگار او می‌گوید که به چه دلیل، وقتی من صادقانه به بندگی تو می‌پردازم، دوست داری چنین موجودات پرعیبی به خانه‌ات پای بگذارند و خدا که انسان، مخلوق خاکستری و انتخاب‌گرش را دوست دارد، به او پاسخی نمی‌دهد.
    خداوند این مخلوقش را همه‌جوره می‌خواهد. هرچند که در برخی مواقع، زیاده‌روی بی حد و حصر او و تبدیل شدنش به چیزی پایین‌تر از انسان و وارد شدنش به وهله‌ی حیوانیت، باعث برخورد جدی خداوند با وی نیز می‌شود. مثل جاهایی از فیلم که ضربه خوردن آزاردهنده‌ی مادر طبیعت از برخی افراد، خشم او را برمی‌انگیزد. به همین سبب، ما برای تکمیل شدن نگاه آرنوفسکی به تمام طول تاریخ خلقت، در ابتدا به وجود آمدن آدم را می‌بینیم. بعد نوبت به حوا می‌رسد و بعد دانه به دانه، انسان‌های دیگر. آخر، در شات‌هایی توقف‌ناپذیر و روانی‌کننده، ما تمام طول تاریخ را تماشا می‌کنیم. از جنگ‌ها و قتل‌ها گرفته، تا تولدها و سوگواری‌هایی که برگزار شدند. شات‌هایی که احتمالا در وصف هر کدام‌شان می‌شود مقاله نوشت. بعد نوبت به آینده می‌رسد. جایی که آرنوفسکی به سراغ پیش‌بینی می‌رود و نقطه‌ی انتهایی این روند را نابود شدن کامل حیات به دستان خود انسان که دیگر چیزی برای مادر طبیعت باقی نگذاشته می‌خواند. جایی که زمین و زمان که ما جلوه‌شان را در آن خانه می‌بینیم نابود می‌شوند و خداوند امیدوارانه، مادر طبیعت تازه‌ای می‌آفریند و پیامبری خلق می‌کند و به کمک آن‌ها خانه را از نو می‌سازد و سعی می‌کند شعرهای بهتری را تقدیم این انسان‌ها کند تا بیش‌تر هدایت شوند.

  2. Am i allowed to only say such a comfort to find someone that actually is aware of precisely what they are referring to on the net. You actually know how to carry a worry to light and make that essential. More and more people have to check this out as well as understand why aspect from the story. We can’t consider youre not popular since you undoubtedly possess the present.

  3. Pretty section of content. I just stumbled upon your weblog and in accession capital to
    assert that I get in fact enjoyed account your blog posts.
    Any way I’ll be subscribing to your augment and even I achievement you access consistently quickly.

    my blog … Karl

  4. I truly wanted to compose a message to be able to appreciate you for some of
    the unique hints you are giving here. My time-consuming internet
    lookup has finally been compensated with reasonable
    concept to write about with my good friends. I would claim that we visitors actually are unequivocally endowed to
    be in a decent network with so many special individuals
    with interesting plans. I feel quite blessed to have come
    across your website page and look forward to plenty
    of more amazing times reading here. Thanks again for a lot of
    things.

    Here is my web site: mpc-install.com

  5. Do you mind if I quote a few of your posts as long as I provide credit and sourcxes back to your site?

    My blog is in the exact same area of interest as yours and my users would certainly benefit from a lot oof thhe information you provide here.
    Please let me kknow if this alright with you.

    Thanks a lot!

  6. I just wanted to send a quick remark to be able to thank you for all the
    precious guidelines you are sharing at this website.
    My extensive internet look up has at the end been rewarded with awesome tips to
    share with my company. I would believe that most of us website visitors actually
    are undoubtedly lucky to live in a really good site with very many perfect people with useful points.

    I feel rather blessed to have used your entire web site
    and look forward to many more thrilling minutes reading here.
    Thanks once more for everything.

    Feel free to surf to my web site; chengdian.cc

  7. I became honored to receive a call from my friend as soon as he discovered the important
    points shared on the site. Going through your blog posting is a real fantastic experience.
    Thanks again for thinking about readers at all like me, and I would like for you the best of success like a professional in this realm.

    Feel free to surf to my site … bbs.shishiedu.com

  8. I would like to express thanks to you for bailing me out of this type of
    scenario. Because of looking out through the world wide
    web and finding strategies which were not productive,
    I thought my entire life was done. Existing without the presence of
    approaches to the difficulties you’ve resolved as a result
    of your good guide is a critical case, and the ones that might have badly affected my entire career if I had not discovered your site.
    Your primary mastery and kindness in taking care of all the things was priceless.
    I don’t know what I would have done if I hadn’t discovered such a point like this.
    I can at this point look ahead to my future. Thanks for your time so much for the skilled and results-oriented help.

    I will not be reluctant to suggest your site to
    anyone who should get recommendations about this
    matter.

    Here is my webpage – vetearii.free.fr

  9. hey there and thank you for your info ? I’ve certainly picked up something new from
    right here. I did however expertise some technical points using this site, as I experienced to
    reload the website many times previous to I could get it to
    load properly. I had been wondering if your web hosting is
    OK? Not that I’m complaining, but slow loading instances times will sometimes affect your
    placement in google and could damage your high quality score if ads and
    marketing with Adwords. Well I’m adding this RSS to my e-mail and can look out for a lot more of your respective exciting content.
    Ensure that you update this again soon.

    Feel free to visit my website :: https://lovegamematch.com

  10. My husband and i have been now peaceful that Louis managed to complete
    his investigation while using the precious recommendations he
    gained while using the weblog. It is now and again perplexing
    just to choose to be giving for free key points which usually people might
    have been making money from. So we see we now have the website owner to be grateful to because of that.
    The illustrations you have made, the easy blog navigation, the friendships you can make it possible to foster – it is most fantastic,
    and it is leading our son in addition to our family know that this article is
    exciting, which is quite vital. Many thanks for everything!

    my web page: http://bbs.shishiedu.com/

  11. I would like to take the ability of thanking you for your
    professional assistance I have continually enjoyed viewing your
    site. I’m looking forward to the commencement of my university research and the
    overall prep would never have been complete without coming
    to this site. If I could be of any assistance to others,
    I would be happy to help via what I have gained from here.

    my webpage; usedtiresbrowardcounty.com

  12. Hey there I am so grateful I found your blog, I really found you by accident, while
    I was researching on Yahoo for something else, Anyways I am here
    now and would just like to say kudos for a fantastic post and
    a all round interesting blog (I also love the theme/design), I don?t have time
    to read through it all at the minute but I have saved it and also added
    your RSS feeds, so when I have time I will be back to read more, Please do keep up the
    great work.

    Feel free to visit my blog post; https://lovegamematch.com/

  13. I just wanted to thank you yet again for that amazing web site you have made
    here. It’s full of ideas for those who are seriously interested in this particular subject, especially this very post.

    You really are all so sweet plus thoughtful of others plus reading the blog posts is a fantastic delight if you ask
    me. And that of a generous treat! Jeff and I usually have fun making use of your points
    in what we must do in the future. Our record is a kilometer long and tips are going to
    be put to great use.

    Feel free to surf to my homepage https://kebe.top/viewtopic.php?id=1717766

  14. I enjoy you because of your own work on this website. My daughter take interest in engaging
    in investigation and it’s really easy to understand why. Most of us
    learn all about the dynamic means you offer great tips
    and tricks via this web site and in addition welcome participation from people on that subject plus our child is without question understanding a lot of things.
    Take advantage of the rest of the new year. Your
    carrying out a first class job.[X-N-E-W-L-I-N-S-P-I-N-X]I’m extremely inspired along with your
    writing skills and also with the structure for your weblog.
    Is that this a paid theme or did you modify it your self?
    Anyway stay up the excellent high quality writing, it’s uncommon to peer a
    great weblog like this one today.

    Feel free to visit my webpage :: xajm168.com

  15. I was just looking for this info for some time. After six
    hours of continuous Googleing, finally I got it in your web site.

    I wonder what is the lack of Google strategy that do not
    rank this type of informative sites in top of the list.
    Generally the top web sites are full of garbage.

    my blog post – Tuyet

دیدگاه خود را در میان بگذارید

Please enter your comment!
Please enter your name here