داستانی از ولا دیمون[۱]

با جیغ خفه‌ای از خواب پریدم و از دیدن او بالای سرم یکه خوردم؛ مزاحمم[۲]، مانند همیشه سرتا‌پا سیاه‌پوش‌، بالای سرم ایستاده‌است.

البته قبلاً هم او را دیده‌ام، ولی نه از فاصله‌ای این‌قدر نزدیک! دیده‌ام که از درگاهی تاریک نگاهم می‌کند، یا از میان چین‌های پرده‌های رنگ‌و‌رورفته‌ی خانه‌ای متروک به من خیره شده‌است، یا در ماشین کناری‌ام در بزرگراه ‌است، یا وقتی که منتظر علامت چراغ پیاده‌ام در پیاده‌روی روبرو ایستاده‌است.

روی‌هم‌رفته، دیگر عادت کرده‌ام و نمی‌ترسم. اوایل وحشت‌زده می‌شدم. درها را دوقفله و سه‌قفله و پنجره‌ها را تخته می‌کردم. حاضر بودم خطر سوختن در آتش‌سوزی خانه‌ را بپذیرم، اما دست او به من نرسد. نگران بودم که مبادا وقتی بیرون رفته‌ام وارد خانه‌ام شده‌باشد. تمام گوشه‌و‌کنارها و شکاف دیوارها و حتی جاهایی از خانه را که ممکن نبود در آن جا بگیرد، می‌گشتم و تصورات دیوانه‌وارم به او نیرویی فراانسانی می‌بخشید. فکر می‌کردم که شاید می‌تواند به اندازه موش آب برود؛ منتظر این است که حواسم نباشد و بی‌احتیاطی کنم تا به اندازه‌ی عادی خود برگردد و وقتی درون وان حمام غوطه‌ورم یا تلویزیون می‌بینم به سراغم بیاید.

تفنگ را خیلی وقت پیش خریدم. قبلاً عادت داشتم آن را همه‌جا با خودم ببرم، حتی دوروبر خانه؛ اما حالا در کشو خاک می‌خورد. کسی چه می‌داند که هتوز هم کار می‌کند یا نه؟ یعنی گلوله‌ها هم مثل دارو و باتری تاریخ انقضا دارند؟ فکر می‌کنم الان برای پیدا کردن پاسخ کمی دیر است.

می‌دانید که چه می‌گویند: با گذشت زمان به همه چیز عادت می‌کنید، حتی به یک غریبه‌ درشت‌هیکل بدقواره مشکی‌پوش که هر حرکت شما را زیر نظر دارد. می‌دانم که کسی این قسمت آخر را نمی‌گوید، اما من می‌گویم. آخر من هنوز هم باید به زندگی‌ام برسم. کار، قبض‌ها، مهمانی‌ها، قرارها. بخش عاشقانه‌ی زندگی‌ام هم تعریف چندانی ندارد- خیلی سخت است که وقتی همیشه زیر نظری، با کسی صمیمی شوی. می‌دانم که برای بعضی از مردم جالب است، ولی برای منِ تودار، هیجانی ندارد.

بعد از مدتی به این فکر افتادم که شاید مزاحمم یک فرشته محافظ است. زندگی‌ من روی‌هم‌رفته بدون دغدغه‌ پیش می‌رود. مثلاً با این که در محله‌ی خیلی خوبی از شهر زندگی نمی‌کنم، تابه‌حال کسی از من دزدی نکرده‌است؛ حتی در تونل‌های تاریک زیرگذرها در ساعات آخر شب. شاید مزاحمم آدم خوبی‌ست. شاید همه یکی از این مزاحم‌ها دارند؛ اما دیگران آن‌قدر درگیر خودشان هستند که توجهی به او نمی‌کنند.

حالا که مزاحمم بالای سرم است، آن‌قدر‌ها هم خیرخواه به‌نظر نمی‌رسد. اصلاً چطور وارد شده‌است؟ آیا آن‌قدر خیالم راحت بوده‌است که فراموش کردم در را چفت‌و‌بست کنم؟ به جایی رسیده‌ام که خودم را شکست‌ناپذیر می‌دانم و به خودم می‌گویم که او از من محافظت می‌کند؟ آیا او هرشب می‌ایستد و مرا تماشا می‌کند و من تا‌به‌حال بیدار نشده‌ام؟

در تمام این سال‌ها چهره او را ندیده‌ام. حتی همین حالا؛ خیلی تاریک است. خود او هم خیلی تیره است. شاید چهره‌ای ندارد، فقط تاریکی‌ست، مثل دروگرِ مرگ[۳]. تابه‌حال او را با داس ندیده‌ام… اگر داس داشت حتماً توجهم را جلب می‌کرد. شاید داس فقط یک افسانه است؛ یک مدرک هنری تا مرگ را در نظرمان جالب‌تر کند. شاید مرگ شرکت‌های تبلیغات پرزرق‌و‌برق را استخدام کرده‌است تا تصویر تر‌و‌تمیزی از او نمایش دهند.

حتی می‌توانم جلسه هم‌فکری را برای طراحی آن جسم عجیب داس‌مانند تصور کنم.

یک چیزی لازم دارد. خیلی ناجور است-  فهمیدم، کمی رنگ می‌خواهد.

ولی این مرگ است، مرگ که با رنگ جور در‌ نمی‌آید.

فهمیدم! یک داس[۴]. یک داس کم دارد.

آن‌وقت همه به هم زل می‌زنند چون هیچ‌کس نمی‌داند داس چیست؛ اما وقتی می‌فهمند، به کسی که این ایده به ذهنش رسیده‌است، پاداشی بزرگ و ترفیع می‌دهند…. کاش من هم چنین چیزی در سابقه‌کارم داشتم. طراح تصویر رسمی مرگ– حتماً سیل پیشنهادهای کاری به سمتم سرازیر می‌شد.

آیا او در تمام این مدت مرا زیر نظر داشته‌است تا کارم را تمام کند؟ حتماً برنامه مرگ خیلی پر است؛ فرصت ندارد که این همه مدت را به من اختصاص دهد، مگر این‌که یک‌سری کارکنان زیردست، مانند بابانوئل‌های کریسمس، داشته باشد که به فهرست طولانی‌اش رسیدگی می‌کنند.

شاید او وقتش را با بابانوئل می‌گذراند و این ایده در یک دور بازی گلف به ذهنش رسیده‌است. تمام آن قضایا درباره آناگرام[۵] بودن بابانوئل و شیطان هم وجود دارد… شاید بابانوئل هم بخشی از تاریکی‌ست.

نگاهی به ساعت انداختم. ۳:۴۷٫ وقتش است که نمایش را شروع کنیم، یا از خیرش بگذریم. مزاحمم چه مرگ باشد چه نباشد، تا چند ساعت دیگر باید سرکار بروم.

«کار را تمام کن، یا بگذار بخوابم.» با آن صدای گرفته و خش‌دارم، آن‌قدرها هم که می‌خواستم پرقدرت ادا نشد. بااین‌حال، مزاحم برگشت و با صدای خش‌خشی، مانند برگ‌هایی که در باد کشیده می‌شوند، بیرون رفت.

در را پشت سرش بست؛ شنیدم که قفل در را چرخاند.

من، با لبخندی، غلت زدم تا بخوابم؛ بالاخره فهمیدم:

در تمام این مدت او کلید داشته‌است.


پانویس‌ها:

[۱] Vela Damon
[۲] Stalker
[۳]  grim reaper مفهوم مرگ به عنوان یک موجود زنده از آغاز تاریخ در خیلی از جوامع حضور داشته است. در انگلیسی، مرگ غالباً با نام دروگر مرگ خوانده می‌شود و از قرن پانزدهم به بعد به شکل یک اسکلت که یک داس دسته‌بلند حمل می‌کند و با یک شنل سیاه پوشیده شده است.
[۴] sickle
[۵] Anagram واروواژه یا قلب یا آناگرام نوعی بازی با حروف است به گونه‌ای که با جابجایی حروف یک واژه یا عبارت بتوان واژه یا عبارت معنادار جدیدی ساخت. در اینجا نویسنده با واژه‌ی «Santa» به معنی بابانوئل و «Satan» به معنی شیطان بازی کرده است.

 

84 دیدگاه ها

  1. Greetings, I think your web site could be having browser compatibility issues. Whenever I take a look at your web site in Safari, it looks fine however, when opening in IE, it has some overlapping issues. I just wanted to give you a quick heads up! Apart from that, excellent site! Alexis Mateo Winson

  2. A friend includes a computer that turns itself off after a certain time period of lack of exercise. And all you need to do is move the mouse a little, as well as the computer returns on. Maybe the computer is certainly not completely off, maybe this is known as hibernate or standby or something. Is a good thing to accomplish or must i just let my pc run? How do you get the computer to do this auto shut off point as We described in the beginning of this paragraph?. Janenna King Oulman

  3. My partner and I absolutely love your blog and find almost
    all of your post’s to be exactly I’m looking for. Does one offer guest writers to write content for yourself?
    I wouldn’t mind writing a post or elaborating on a few of the subjects you write concerning here.
    Again, awesome site! 0mniartist asmr

  4. scoliosis
    Hey I know this is off topic but I was wondering if you knew
    of any widgets I could add to my blog that automatically tweet my newest
    twitter updates. I’ve been looking for a plug-in like this for quite some time
    and was hoping maybe you would have some experience with something like this.
    Please let me know if you run into anything. I truly enjoy reading your blog and I look forward to your new
    updates. scoliosis

  5. Hiya! I know this is kinda off topic however , I’d figured I’d ask.
    Would you be interested in trading links or maybe guest writing a blog article or
    vice-versa? My website discusses a lot of the same subjects as yours and I think we could greatly benefit from each other.
    If you are interested feel free to send me an e-mail.
    I look forward to hearing from you! Wonderful blog by the way!

  6. I know this if off topic but I’m looking into starting my own weblog and was
    curious what all is needed to get set up? I’m assuming having a blog like
    yours would cost a pretty penny? I’m not very web smart so I’m
    not 100% certain. Any suggestions or advice would be greatly appreciated.

    Appreciate it

  7. Greetings from Los angeles! I’m bored at work so I decided to
    check out your website on my iphone during lunch break. I really like the information you
    present here and can’t wait to take a look when I get home.
    I’m surprised at how quick your blog loaded on my mobile ..
    I’m not even using WIFI, just 3G .. Anyhow, great site!

  8. Unquestionably believe that which you said. Your favorite justification appeared to be
    on the net the easiest thing to be aware of. I say to you, I certainly get irked
    while people consider worries that they plainly do not know about.
    You managed to hit the nail upon the top as well as defined out the whole thing without having side effect ,
    people could take a signal. Will likely be back to get more.
    Thanks

  9. Awesome blog! Do you have any tips and hints for aspiring writers?

    I’m planning to start my own blog soon but I’m a little lost on everything.
    Would you advise starting with a free platform like WordPress or go for a paid option? There are so many options
    out there that I’m completely overwhelmed ..
    Any tips? Kudos!

  10. I am really impressed along with your writing abilities as neatly as with the format in your blog.
    Is this a paid subject matter or did you customize it yourself?
    Anyway stay up the excellent quality writing, it is uncommon to look a nice weblog like this
    one nowadays..

  11. Excellent post. I was checking constantly this weblog and I’m impressed!
    Extremely helpful information specifically the last part :
    ) I handle such information much. I was seeking this certain information for a
    very long time. Thanks and best of luck.

  12. Oh my goodness! Awesome article dude! Thank you so much,
    However I am having issues with your RSS. I don’t understand
    the reason why I can’t join it. Is there anybody else
    getting similar RSS problems? Anybody who knows the answer
    will you kindly respond? Thanx!!

  13. Fantastic blog you have here but I was wanting to know if you knew of any forums that cover the same topics talked about in this article?
    I’d really like to be a part of group where I can get comments from other knowledgeable people that share
    the same interest. If you have any suggestions,
    please let me know. Appreciate it!

  14. Please let me know if you’re looking for a article author for your site.
    You have some really great articles and I feel
    I would be a good asset. If you ever want to take some of the load off,
    I’d love to write some articles for your blog in exchange for a link back to mine.
    Please shoot me an email if interested. Kudos!

دیدگاه خود را در میان بگذارید

Please enter your comment!
Please enter your name here