نمیتوانم بمیرم
ساول گرینبلت
هِنری بیشاپ پشت میزِ کارش نشسته بود که رئیسش آقای کارن به سمتش رفت و فریاد زد: «بیشاپ قرار بود امروز صبح گزارشِ...
در نقش الویس
پولی نلسون
این داستان دربارهی الویس پرسلی نیست، بلکه دربارهی من، چاکی والاک و همسرش کارول است. راستش را بخواهید، کارول باید همسر من میشد،...
مزاحم
داستانی از ولا دیمون
با جیغ خفهای از خواب پریدم و از دیدن او بالای سرم یکه خوردم؛ مزاحمم، مانند همیشه سرتاپا سیاهپوش، بالای سرم...
شیشه
با شنیدن صدای ضربهای روی شیشه از خواب پریدم. اول فکر کردم که چیزی به پنجره خورده است، اما بعد فهمیدم که باز هم...
گریه کردن کمکت نمیکند
اسلحهام را به سمت حرامزادهی لعنتیای گرفتم که زنم را کشته بود. او که از اتفاقی که در شرف وقوع بود ترسیده بود شروع...
دیدنِ قرمز
همه عاشق روز اول مدرسهاند، نه؟ سال جدید، کلاسهای جدید، دوستهای جدید. روزی سرشار از چیزهای تازه و امید است، پیش از آنکه همهی...
تختخواب ناراحت
داستانی از گی دو موپاسان
پاییز یکی از سالهای گذشته تصمیم گرفتم که فصل شکار را به همراه چند نفر از دوستان در یک کاخ...
دخترم شمردن را یاد گرفته است
دیشب دخترم حدود ساعت ۱۱:۵۰ بیدارم کرد. او به تولد دوستش سالی رفته بود و من و همسرم رفته بودیم دنبالش تا او را...